جدول جو
جدول جو

معنی روبه باز - جستجوی لغت در جدول جو

روبه باز
(مَ رَ / رِ سَ / سِ رَ تَ / تِ)
روباه باز. حیله گر. مکار. نیرنگ باز. در افعال و رفتار وصفت و طبیعت چون روباه محیل و فریبنده:
به غمزه عقل گدازی به چنگ چنگ نوازی
به وعده روبه بازی به عشوه شیرشکاری.
ابوالفرج رونی.
شد شکار چشم روبه باز پردستان تو
صد هزاران جان شیرین شکاری ای پسر.
سنایی.
ترسم این پیر گرگ روبه باز
گرگی و روبهی کند آغاز.
نظامی
لغت نامه دهخدا
روبه باز
نیرنگ باز، مکار، حیله گر
تصویری از روبه باز
تصویر روبه باز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غوطه باز
تصویر غوطه باز
فرورونده در آب، غواص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روباه باز
تصویر روباه باز
حیله گر، مکار، نیرنگ باز، کسی که مانند روباه حیله گری می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روباه بازی
تصویر روباه بازی
مکر، فریب، حیله گری، نیرنگ بازی
روباه بازی درآوردن: کنایه از خود را ضعیف و افتاده و بی نوا و ترسو وانمود ساختن
فرهنگ فارسی عمید
(بَهْ)
کنایه از مکر و فریب و دغل بازی. (آنندراج). روباه بازی. رجوع به روباه بازی شود:
این سگ صفتان کنند ای آهوچشم
ناگاه ترا صید ز روبه بازی.
سرخسی.
شیر فلک را برد به روبه بازی
آنکه توباشی ورا مربی و حامی.
سوزنی.
چو روباهان و خرگوشان منه گوش
به روبه بازی این خواب خرگوش.
نظامی.
رو تو روبه بازی خرگوش بین
مکر و شیراندازی خرگوش بین.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(مِ نَ دَ / دِ)
کنایه است از محیل و مکار، (آنندراج)، حیله گر، نیرنگ باز، افسونگر، روبه باز:
کی ز آه و اشک مظلومان دلش آید به رحم
گرگ بالان دیده باشد ظالم و روباه باز،
مخلص کاشی (از آنندراج)،
و رجوع به روبه باز و روباه بازی شود
لغت نامه دهخدا
آنکه چوزه بازد. چوزگان ببازی گیرد، آنکه چوز را ببازد، زن پیر که مایل بمردان جوان باشد. (ناظم الاطباء). جوان سال پسند
لغت نامه دهخدا
(زَ)
غواص و فرو شونده در آب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ / یِ)
جهیزگر. (آنندراج) :
گل نغمه دولاب را ز اهتزاز
کند بر سر جاه خود کوزه باز.
ملاطغرا (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
حیله، حیله گری، حیله بازی، (ناظم الاطباء)، مکر، فند و فریب، (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی)، مکاری، نیرنگ بازی، رجوع به روباه بازو روباه بازی کردن و روبه باز و روبه بازی کردن شود،
- روباه بازی درآوردن، روباه بازی کردن، رجوع به روباه بازی کردن شود،
، فقر یا ضعف نمودن به دروغ، تماوت و تمارض
لغت نامه دهخدا
که چوب بازد، که با چوب بازی کند،
جوزق، معرب گوزه، غلاف پنبه که هنوز پنبه از آن برنیاورده باشند و بفارسی گوزغه گویند، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ / رِ زَ دَ)
روباه بازی کردن. رجوع به روباه بازی کردن شود:
روبه بازی مکن در صف عشاق زانک
زشت بود پیش گرگ شیر کند آهویی.
ابوالفرج رونی
لغت نامه دهخدا
تصویری از روباه بازی
تصویر روباه بازی
حیله بازی، حیله گری، مکر، فریب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوطه باز
تصویر غوطه باز
فرو شونده در آب غواص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روبه بالا
تصویر روبه بالا
Upwardly
دیکشنری فارسی به انگلیسی